من در سال ۱۳۴۶ در خانوادهای مشابه دیگر خانوادههای ایرانی متولد شدم. از دوران کودکی، فقط مهر مادری و شیطنتهای کودکانه را به یاد دارم. مادرم که حکیمه طب سنتی بود، از پنج سالگی مرا با طب سنتی آشنا کرد. من نیز از همان ابتدا استعداد خاصی در یادگیری طب سنتی از خود نشان دادم. بعد از اتمام آموزش نظری دوره متوسطه وارد دانشگاه شدم و همان زمان نیز قصد ادامه تحصیل در رشته طب سنتی و بررسی گیاهان دارویی را داشتم، ولی متأسفانه در آن زمان چنین رشتهای نبود. با وجود رتبه عالی برای پذیرفتهشدن در رشته پزشکی، تصمیم گرفتم تا رشتهای مرتبط با گیاهان دارویی انتخاب کنم.
با توجه به علاقهای که داشتم، تحصیلاتم را در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشگاه سراسری تبریز سپری کردم و مجدداً برای ادامه تحصیل و کسب مدرک کارشناسی ارشد در رشته مرتبط و همچنین دکتری در رشته بیماریشناسی گیاهی راهی کشور آذربایجان (باکو) شدم.
خاطرهای از دوران نوجوانی:
روز اول مدرسه که وارد کلاس شدیم، معلم طبق روال همیشگی، اسم تکتک دانشآموزان را از آنها میپرسید. به من که رسید و نامم را شنید، گفت: “تو را میشناسم. تو پسر حاجیه طیبه هستی که در زمینه درمان گیاهی فعالیت میکند.”
من در آن موقعیت بخاطر سن کمی که داشتم نتوانستم به همکلاسیهایم تفهیم کنم که ما بصورت خانوادگی و نسلی کار درمان گیاهی را از پیشینیان خود میآموزیم و به یکدیگر منتقل میکنیم، اما پزشک نیستیم.
معلم بار دیگر از من سؤال کرد: “حال تو که وارث این اطلاعات هستی، آیا مطالب را جایی مکتوب میکنی؟” آنجا بود که متوجه شدم باید اطلاعات ارزشمندی را که آموختهام به رشته تحریر درآورم و تمرین و تحقیق را شروع کنم.